سلام دختر ها از این به بعد تصمیم دارم خاطرات را از زبان خودتون بنویسم سلام من نازنین زهرا هستم امروز به خاطر کرونا مامان بابا اجازه ندادن بریم بیرون باز هم شب با مامان و بابا رفتیم هیئت البته مثل دیشب توی ماشین بودیم برام عزاداری زیبا بود شیر دیدم علم دیدم مردهای که زنجیر میزدن مامان و بابام توی ماشین سینه میزدن خدایا همه عاشق حسین هستن برای اولین بار مامان برام روسری مشکی پوشید آبجی نیوشا هم که خیلی مامان داره اذیت میکنه آخه مامان داره از پوشاک میگیرش خیلی سخته خدایا بابام دوست دارم خودت برام نگه اش دار ...